سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس را در مال وى دو شریک است : وارث و حوادث . [نهج البلاغه]
 
شنبه 86 بهمن 13 , ساعت 12:0 عصر

ادامه قسمت دوم                                      
انصار                                                                                            قسمت سوم

گروه انصار در عصر نبوت، در راه اسلام، خدمات شایان توجهى انجام دادند; مانند شمشیر زدن و دوشادوش پیامبر در بیشتر غزوات بودن و مهم تر از همه، امان دادن به مهاجرینى بود که همه مال و منال خود را در مکه جاگذاشته و به مدینه پناه آورده بودند. انصار صادقانه در این راه تمام دارایى خویش را در طبق اخلاص گذاشتند و با مهمانان و برادران دینى خود تقسیم کردند تا جایى که حضرت فاطمه زهراعلیها السلام در خطبه اى آنان را «مهد اسلام و بازوى ملت » نامید. (12) به همین علت انصار در اجتماع شتاب آلود سقیفه خود را از هر حیث شایسته جانشینى پیامبرى مى دانستند که در خدمت و کمک به او از هیچ امرى دریغ نورزیده بودند. اما دو مسئله باعث ضعف و تزلزل در جبهه انصار شد:

1- از آن جا که در عصر جاهلیت بین اوس و خزرج جنگ ها و خصومت هاى زیادى وجود داشت و هنوز آن را فراموش نکرده بودند، این امر به درگیرى درون گروهى آن دو منجر شد تا جایى که وقتى سعد بن عباده - رئیس خزرجى انصار - به عنوان نماینده معرفى شد اوسى ها او را برنتافتند و شتابزده با ابوبکر مهاجر بیعت کردند. حتى بشیربن سعد - پسر عموى سعد بن عباده - از اولین کسانى بود که به طرفدارى از مهاجرین برخاست.

2- در آن عصر نظام قبیله اى حاکم، براى «نسب » ارزش زیادى قائل بود. از این رو، وقتى ابوبکر در بیان فضایل «مهاجرین اولیه » به رابطه نسبى آن ها با پیامبر اشاره مى کند و در بیان علت برترى مهاجرین به انصار مى گوید: مهاجرین اولین کسانى بودند که وقتى همه با پیامبر دشمنى مى کردند، به یارى حضرت برخاستند و در پرستش خدا و یارى پیامبر استقامت ورزیدند. انصار در مقابل آن ایستادگى نمى کنند و با پذیرش آن، پیشنهاد امیرى از ما و امیرى از شما را مطرح مى سازند که بالاخره ابوبکر آن را هم رد مى کند و مى گوید: ما باید امیر و شما وزیر ما باشید و ما بى مشورت شما عملى انجام نمى دهیم.

مهاجرین

تفسیر مهاجرین از مقوله جانشینى پیامبر به گونه اى بود که به آسانى مى توانست رقباى جدى خود را از صحنه خارج کند. گروهى مهاجر به واسطه سابقه درخشانى که در یارى پیامبر و همراهى او داشتند به عنوان مسلمانان اولیه که در روزهاى سخت مکه تمام دارایى خود را رهاکرده و با پیامبر به مهاجرتى سرنوشت ساز رفته بودند، کسب مقام جانشینى پیامبر را پاداشى براى زحمات طاقت فرساى خود مى دانستند. ابوبکر، عمر، سعد وقاص، ابوعبیده جراح و دیگر مهاجرین اولیه به عنوان یاران نزدیک پیامبر جزء «سابقون » بودند و از این جهت مقام و مرتبت بالایى در بین پیامبر و مسلمانان داشتند. اما آن چه انصار را به طور کامل خلع ید کرد و چونان برهان قاطعى بر فرقشان فرو نشست، استدلالى بود که از زبان ابوبکر بر منطق قبیله اى جارى شد:

اى گروه انصار! هر چه از فضیلت خود بگویید، شایسته آنید، اما عرب این کار را جز براى این طایفه قریشى نمى شناسد که خاندان و نسبشان بهتر و مهم تر است. (13) ضربه دوم از طرف مهاجرین زمانى نواخته شد که ابوبکر روایت «الائمة من قریش » (14) را از طرف حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم نقل کرد. دیگر، انصار را یاراى مقاومت نبود و باید بر حاکمیت جبرى تفکر قبیله اى که خود نیز محاطدر آن بودند، تن مى دادند.

بنى هاشم

اگر چه بنى هاشم به دلیل اشتغال به امور کفن و دفن پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در سقیفه حضور نداشتند، اما جایگاه معنوى آن ها را نمى توان در ساختار سیاسى جامعه اسلامى نادیده گرفت. على علیه السلام و اطرافیانش زمانى از اجتماع سقیفه باخبر شدند که دیگر ، مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده و در حال بازگشت بودند. نقل شده است انصار در جواب على علیه السلام که پرسیده بود چرا با من بیعت نکردید و با آن ها بیعت نمودید، گفتند:

اگر شما زودتر مى آمدید ما با شما بیعت مى کردیم، اما حالا دیگر چون بیعت کرده ایم، آن را نمى شکنیم. (15) اما این که چرا مهاجرین به عمد، بنى هاشم و به ویژه على علیه السلام را با آن همه سوابق درخشان به فراموشى سپرده بودند، مسئله قابل تاملى است. قریش حسادت و کینه شدیدى نسبت به على علیه السلام داشتند; (16) حسادت به واسطه مهر و محبت هاى بى دریغى که پیامبر در دوران حیات به او مبذول مى داشت و کینه به آن دلیل که در عصر نبوت و در جنگ هاى پیامبر با مشرکین قریش، بسیارى از اشراف و بزرگان آن قبیله توسط على علیه السلام به قتل رسیده بودند و همین مسئله تخم کینه و دشمنى را در دل بازماندگان آن ها کاشته بود. این کینه ورزى و حسادت تئوریزه هم شد و قریشى ها شعار سر دادند که «عرب دوست نداشته که نبوت و خلافت در یک خاندان باشد» (17) یعنى بنى هاشم بر سایرین تکبر خواهند کرد.

گفتنى است عرب در دوره اى که محاط در تفکرات قبیله اى است، به دو شخصیت برجسته و یار نزدیک پیامبر، براساس معادلات عشیره اى مى نگرد و در این نگرش ناگزیر ابوبکر را بر على علیه السلام ترجیح مى دهد، زیرا او امتیازاتى دارد که على علیه السلام از آن بى بهره است: نخست این که ابوبکر در سال 11 ق بیش از چهل سال دارد و در سنت عرب داراى عقل کامل است، در حالى که على علیه السلام هنوز جوانى بیش نیست. دوم این که قبل از بعثت، ابوبکر مقام قاضى و داور را در اختلافات بین قبایلى ایفا مى کرد و بدین وسیله از موقعیت و وجهه مناسبى در بین قبایل برخوردار بود. مهم تر از همه این ها ابوبکر آشنا به علم الانساب بود که امتیاز بزرگى در جامعه عرب به شمار مى رفت. از این رو از منظر معادلات قبیله اى کفه ترازو به نفع ابوبکر سنگینى مى کرد و على علیه السلام به نیکى در یافت که عرب تصمیم گرفته است «عقیده » را قربانى «قبیله » کند.

د - امویان بى تردید تیره اموى قریش به دلیل سابقه سیاهشان در دشمنى با پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در سقیفه بنى ساعده براى کسب خلافت جامعه اسلامى هیچ امیدى نداشتند، اما با حضور فعال خود در این حادثه براى چند دهه آتى مى اندیشیدند. آن ها با جذب شخصیت هاى مثبتى مانند عثمان و عبدالرحمن بن عوف در احراز وجهه اى موجه براى حزب خود سعى بسیار نمودند. و شاید بتوان گفت حادثه سقیفه در بین گروه هاى مطرح بیشترین فایده را براى امویان در پى داشته است، چرا که با خلافت ابوبکر، به تدریج امویان به دلیل مهارت هاى زیادى که در عرصه امور نظامى داشتند وارد سپاه اسلام شدند و شاخه نظامى خلافت را در اختیار گرفتند تا آن جا که در جریان واقعه ارتداد، قبایل جزیرة العرب در روزهاى آغازین خلافت ابوبکر، لشکریان متعددى براى سرکوبى آنان فرستادند. به گفته مقریزى: «فرماندهى پنج لشکر از یازده لشگر گسیل شده، از تیره امویان بود» (18) و هم آنان بودند که رهبرى فتوحات بزرگ در عراق، شام، ایران، مصر و افریقا را بر عهده داشتند. «بدین سان اشراف مردم در جاهلیت به اشراف آنان در اسلام نیز بدل شدند». (19) پس بى جا نیست که اگر حادثه سقیفه بنى ساعده را - که به راستى به گفته امام خمینى باید آن را «اعظم مصیبت ها» نامید - مقدمه شومى براى رخداد عاشوراى 61 ق بدانیم آن جا که مقدمات نابودى اسلام را فراهم ساختند.

3) سیاست مالى خلفاى نخستین

عامل مهم دیگر در زمینه سازى قیام عاشورا، سیاست مالى خلفاى نخستین و شیوه برخورد آن ها با بیت المال مسلمین بود که بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در جامعه اسلامى به مرور شکل گرفت.

از آن جا که در زمان حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم وضعیت مالى مسلمانان چندان مطلوب نبود و غالبا با تنگدستى روزگار مى گذراندند، فرصتى براى پیامبر پیش نیامد تا الگوى کاملى را از خود در اداره امور مالى جامعه اسلامى به جاگذارد. با این حال به دو مسئله حساسیت ویژه اى داشت:

نخست این که در تقسیم بیت المال مساوات و برابرى را به طول کامل رعایت مى کرد و بین نو مسلمانان و سابقون فرقى قائل نمى شد و در جواب اعتراض برخى از صحابه به این شیوه، مى فرمودند: آن چه باید رعایت شود احتیاج و مساوات است و جزاى سابقه و فضیلت را خداوند خواهد داد. (20) دوم این که به هیچ وجه مالى را در خزانه ذخیره نمى کردند و بلافاصله پس از رسیدن مال، آن را بین مسلمانان تقسیم مى نمودند. (21) دلیل این امر نیز همان وضعیت مالى نامناسب مسلمانان بود.

بعد از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با این که از نظر مالى وضعیت مسلمانان رو به بهبودى بود اما ابوبکر هم چنان با تاسى جستن به دو ویژگى اى که پیامبر آن را اصل قرارداده بود، به سنت پیامبر کاملا وفادار ماند و به رغم اعتراضات زیاد، به ویژه از جانب عمر، آن را بهترین روش دانست. (22) اما خلیفه دوم (عمربن خطاب) اگر چه مثل پیامبر و ابوبکر مال مسلمین را مطلقا متعلق به خود نمى دانست و استفاده از آن را براى منافع شخصى و خانوادگى شدیدا نادرست مى شمرد و از آن پرهیز مى کرد، (23) اما بدعت هایى را در این عرصه از خود به جا گذاشت که با سنت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مخالف و براى آینده جامعه اسلامى مضر بود. توضیح این که با توجه به فتوحات مهمى که در دوره عمر صورت گرفت و دو امپراتورى بزرگ آن زمان یعنى ایران و بخش بزرگى از روم زیر سم ستوران سپاه اسلام فتح و غنایم فراوانى از آن سرزمین ها به مدینه منتقل شد، دیگر عملا تقسیم همه این اموال در بین مسلمانان بدون ذخیره کردن بخشى از آن در بیت المال معقول به نظر نمى رسید، چرا که از سویى توزیع همه این غنایم براى مسلمانان خطرناک و مضر بود و از سوى دیگر امپراتورى اسلامى براى اداره سرزمین هاى فتح شده، هزینه هاى هنگفتى را متحمل مى شد، پس تاسیس دیوان براى بررسى درآمدها، هزینه ها و مخارج دولتى منطقى به نظر مى رسید که از این طریق بخش هاى مختلف امپراتورى اسلامى تامین مالى مى شد.                                                                  ادامه دارد...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ