جمعه 87 فروردین 2 , ساعت 1:2 صبح
کلمات خیس و باران خورده ام را در دست می گیرم؛ امسال هم با همین واژه های بی مقدار برایت سلامتی «سبز» می کنم.... و تو امسال هم نیامدی که خستگی را از لباس روزها بتکانی و به گریه ندبه های ما سلام کنی.
بهار در راه است ولی کسی برای نو شدن دل ها پادرمیانی نمی کند. راستی کجا می شود «یک دست» دعای اجابت شده خرید؟ در کدام خیابان «حول حالنا» می فروشند؟ ببینیم!... اصلا کسی سکه بی تقلب «یامقلب القلوب» در جیب وجدان دارد؟!
کمی دورتر می ایستم، در هیاهوی شتاب رهگذران کسی که آن کودک گمشده عاطفه را جدی نمی گیرد و کسی نمی داند همه آرزوهای شهید در شیشه عمر من که نسل سوم ام ته نشین شده و غربت بزک شده این شهر از جنس آن کهکشان های راه شیری نیست که بهارشان شکوفه های توحید بود و عیدشان خرسندی خدا...
دیروز پدری برای هزارمین بار شرم خود را گریه کرد؛ مردی پشت چراغ قرمز قلب های یخ زده، «سلطان قلب ها» را با آکاردئون خسته اش نواخت؛ همسایه ای برای در آکاردئونی آپارتمانش، یک قفل تازه خرید؛ کارمندی از رژه غصه ها و قسط ها سکته کرد؛ زنی با ابر اشک هایش، شیشه خانه مردم را پاک کرد و تلویزیون گزارش اداره هواشناسی را برایمان خواند که:
مدت هاست، یک جبهه هوای نفس، بالای سرمان، خیمه زده! ... ولی در کوچه پیامبران(ص) تا دلت بخواهد، هوا بهاری است: ایوب «سنبل صبر» می آورد .... عیسی «سیب صلح»!
نوح «سالنامه عمرش» را سر سفره گذاشته... موسی «سینای سینه اش» را تحفه آورده... ابراهیم «سنگی از کعبه» به امانت گرفته... داود «ستاره مظلومش» را از چنگ صهیونیست ها به درآورده و محمد(ص) «سلام» که می کند، موج معطر محبتش، دل ها را به آسمان می برد.
... و پیامبران همه «هفت سین سلامشان» را به تو تقدیم می کنند. ایمان شکسته بسته ما هرچه که باشد هنوز هم به عصای اشک انتظار تو روی پا ایستاده... چه دانه لبخندی به کبوتر دل ما داده ای که «جلد» بام جمعه های تو شده ایم؟!
گل همیشه بهار!
من دلم را محض تعارف تقویم ها «نو» نمی کنم؛ من از خودت عیدی اجابت می خواهم. امسال با «تور» تنهایی، هزار بار در خودم سفر خواهم کرد: به شهر توبه... به آبادی الهی العفو... به دهکده دعا، کوچ می کنم!
نسل سوم بغض هایش را به دست بادی می سپارد تا در انتشار فریاد هیچ آرزویی پیر نشود، نسل سوم انتظار را مثل پیک شب عید خط به خط می نویسد،... نسل سوم همراه تیر دعا می دود و کوچه آرزوهایش جملگی به خیابان خاطرخواهی ختم می شود...
پس ای نوروز خدا!
آرزوهای مرا در پوشه «آمین» خودت به عرض پروردگار برسان: خدا کند سال جدید غذای شیطان، نماز قضای ما نباشد! خدا کند جیب زندگی ما پر از نقل اخلاص شود.
خدا کند قافله های غفلت، ما را گمراه نکنند.
خدا کند خانه رضایت چهارده معصوم را گم نکنیم.
خدا کند این بهار، نوروز «دیدار یار» باشد...
آمین یا رب العالمین
بهار در راه است ولی کسی برای نو شدن دل ها پادرمیانی نمی کند. راستی کجا می شود «یک دست» دعای اجابت شده خرید؟ در کدام خیابان «حول حالنا» می فروشند؟ ببینیم!... اصلا کسی سکه بی تقلب «یامقلب القلوب» در جیب وجدان دارد؟!
کمی دورتر می ایستم، در هیاهوی شتاب رهگذران کسی که آن کودک گمشده عاطفه را جدی نمی گیرد و کسی نمی داند همه آرزوهای شهید در شیشه عمر من که نسل سوم ام ته نشین شده و غربت بزک شده این شهر از جنس آن کهکشان های راه شیری نیست که بهارشان شکوفه های توحید بود و عیدشان خرسندی خدا...
دیروز پدری برای هزارمین بار شرم خود را گریه کرد؛ مردی پشت چراغ قرمز قلب های یخ زده، «سلطان قلب ها» را با آکاردئون خسته اش نواخت؛ همسایه ای برای در آکاردئونی آپارتمانش، یک قفل تازه خرید؛ کارمندی از رژه غصه ها و قسط ها سکته کرد؛ زنی با ابر اشک هایش، شیشه خانه مردم را پاک کرد و تلویزیون گزارش اداره هواشناسی را برایمان خواند که:
مدت هاست، یک جبهه هوای نفس، بالای سرمان، خیمه زده! ... ولی در کوچه پیامبران(ص) تا دلت بخواهد، هوا بهاری است: ایوب «سنبل صبر» می آورد .... عیسی «سیب صلح»!
نوح «سالنامه عمرش» را سر سفره گذاشته... موسی «سینای سینه اش» را تحفه آورده... ابراهیم «سنگی از کعبه» به امانت گرفته... داود «ستاره مظلومش» را از چنگ صهیونیست ها به درآورده و محمد(ص) «سلام» که می کند، موج معطر محبتش، دل ها را به آسمان می برد.
... و پیامبران همه «هفت سین سلامشان» را به تو تقدیم می کنند. ایمان شکسته بسته ما هرچه که باشد هنوز هم به عصای اشک انتظار تو روی پا ایستاده... چه دانه لبخندی به کبوتر دل ما داده ای که «جلد» بام جمعه های تو شده ایم؟!
گل همیشه بهار!
من دلم را محض تعارف تقویم ها «نو» نمی کنم؛ من از خودت عیدی اجابت می خواهم. امسال با «تور» تنهایی، هزار بار در خودم سفر خواهم کرد: به شهر توبه... به آبادی الهی العفو... به دهکده دعا، کوچ می کنم!
نسل سوم بغض هایش را به دست بادی می سپارد تا در انتشار فریاد هیچ آرزویی پیر نشود، نسل سوم انتظار را مثل پیک شب عید خط به خط می نویسد،... نسل سوم همراه تیر دعا می دود و کوچه آرزوهایش جملگی به خیابان خاطرخواهی ختم می شود...
پس ای نوروز خدا!
آرزوهای مرا در پوشه «آمین» خودت به عرض پروردگار برسان: خدا کند سال جدید غذای شیطان، نماز قضای ما نباشد! خدا کند جیب زندگی ما پر از نقل اخلاص شود.
خدا کند قافله های غفلت، ما را گمراه نکنند.
خدا کند خانه رضایت چهارده معصوم را گم نکنیم.
خدا کند این بهار، نوروز «دیدار یار» باشد...
آمین یا رب العالمین
نوشته شده توسط مبین | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حیا سیخی چند؟
چرا در شرایط بدر و خیبر هستیم؟(2)
چرا در شرایط بدر و خیبر هستیم؟(
تشکل های دانشجویی درباره ترور دانشمندان کم کاری کردند و کوتاه آم
یادمان حماسه 22 خرداد
بازخوانی بیانات رهبر انقلاب خواص و عوام 2
بازخوانی بیانات رهبر انقلاب خواص و عوام 1
بازخوانی:اگر خواص پایشان بلرزد
نقش یهود در جنگ با عراق
نگاه اسطوره ای به آخرالزمان
[عناوین آرشیوشده]
چرا در شرایط بدر و خیبر هستیم؟(2)
چرا در شرایط بدر و خیبر هستیم؟(
تشکل های دانشجویی درباره ترور دانشمندان کم کاری کردند و کوتاه آم
یادمان حماسه 22 خرداد
بازخوانی بیانات رهبر انقلاب خواص و عوام 2
بازخوانی بیانات رهبر انقلاب خواص و عوام 1
بازخوانی:اگر خواص پایشان بلرزد
نقش یهود در جنگ با عراق
نگاه اسطوره ای به آخرالزمان
[عناوین آرشیوشده]